محمد متین خادمیمحمد متین خادمی، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

محمد متین خادمی

مسافرت به قشم

روز اخر بهمن ماه سال 93 ما سه تایی با دوستای دانشگاه مامانی رفتیم قشم پنج شنبه رفتیم و دوشنبه واومدیم یه سفر خوب بود تو هم کلی فضولی.هر جا میرفتیم تو دنبال جارو بودی و میگفتی جاجو پاساز ها رو جارو میکشیدی یا طی  
26 فروردين 1394

بعد از یک غیبت طولانی

امروز 23 فروردین سال 94 عزیز مامان تا الان 8 تا دندون که 4تا اسیابی و 4 تا دندون که جلو بوده و 4 تا دندون پایین و دو تا دندون اسیابی پایین در اورده و کلمات زیادی رو تکلم میکنه مثلا بابا جون...........................باباجی مامان جون.......................ماما جی بعضی وقتا هم قشنگ میگی مامان و با اهنگ اونو میکشی بزرگ.............................بزرگ(تا ماشین بزرگ میبینی بیان میکنی) داداشی........................داداشی/به سام و سینا میگی عتی تی........................عزیزی/معلوم نیس به کی میگی عمه..............................عمه مم................................مریم/یه روز برا خاله مریم مانتو میدوختم گفتم مانت...
23 فروردين 1394

راه رفتن متین خان

عزیز من الان حدود یک ماه و نیمه که راه میری ولی دست و پا شکسته ولی خوب کم کم ولی الان که دیگه یک سال و دو ماه پر شدی خیلی راحت تر راه میری کلمه هایی رو که بیان میکنی عقرب .....................اکه جیش.....................جیش جوجه....................جیجه اینا یادم هس وقتی یه چیزی میخای و بهت نمی دیم میخابی  رو زمین و غلت میزنی صبح تا شب هم هر چی میبینی میخای و میگی بده اگه کسی خاست از خونه بره پشت سرش گریه میکنی خانواده پدری و مادری رو میشناسی و به اسم ضداشون میزنیم تو نگنشون میکنی تقریبا وسایل دور و برت و میشناسی
3 دی 1393

دومین یلدا مبارک

سلام بر همگی امشب شب یلدا بود گه تموم شد و ما همگی یعنی مامان و بابا و متین .خاله مریم و خانواده و دایی علی و خانمش و دایی رضا و مامان حون و خانواده عموی مامان یعنی عمو یدالله رفتیم هفت خوان .جای همه سبز بود اونجا مراسم شب یلدا بود و ما همگی از 8 تا 11 اونجا بودیم
1 دی 1393